دفعه اول (بدو تولد در بیمارستان) که واکسنش زدند صدایش هم در نیامد. گفتیم چه بچه صبوری! خداروشکر که اذیت نشد.

دفعه دوم (دوماهگی) با پیش زمینه بار اول خرامان خرامان راهی مرکز بهداشت شدیم. اما این بار فاطمه زینب چنان از عمق جان فریاد می کشید و اشک می ریخت که تمام راه برگشت -از بس که شوکه و غصه دار شده بودم- بدوبیراه نثار آن بهداشتیار بیچاره کردم!

دفعه سوم (چهار ماهگی) از یک هفته قبل در دلم عزاداری بود. توی راه مدام فکر می کردم چطور می توانم راهی برای کم شدن درد دخترم پیداکنم تا تجربه قبلی تکرار نشود. فکری به ذهنم رسید. پرسیدم :" نمیشه برای واکسنش از بی حسی استفاده کنید؟" بهداشتیار مهربان نگاهی دلسوزانه به چهره ام کرد و لبخند زدو گفت:" نه جیگر , نمیشه!" چاره ای نبود , تسلیم شدم و...

دفعه چهارم (شش ماهگی) باز در دلم غوغا بود. خصوصا که این بار مثل دو ماهگی دو واکسن همزمان داشت. کیسه آب گرم دخترم را آماده کردم و بردم . بهداشت یار بازهم لبخندی زد و گفت:" الان باید کیسه آب یخ استفاده کنی , آب گرم در صورتی استفاده می شود که بعد از واکسن پای بچه ورم کند و..."

دفعه بعد شاید بی خیال تر باشم چون مطمئنم دیگر راهی نیست ! به خاطر سلامتی دخترم باید تحمل کنم...

نوشته شده در سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:واکسن,ساعت 13:20 توسط مامان فاطمه زینب| |

صفحه قبل 1 صفحه بعد

کپی برداری بدون ذکر منبع غیر مجاز می باشد
www.sharghi.net & www.kafkon.com & www.naztarin.com